موسیقی آذربایجانی به موسیقی سنتی مردمان آذربایجانی اطلاق میشود. هنرمندان آذربایجانی با خلاقیت خود، موسیقی منحصربهفردی را میآفرینند. کسانی که این نوع موسیقی را بههمراه سرودههای خود بهزبان ترکی آذربایجانی میخوانند، عاشیق خوانده میشوند. عاشیقها در وصف آذربایجان و دلاوریهای بزرگان آن، در مراسم جشن و عزاداری، سرودههای زیبایی را بههمراه موسیقی آذربایجانی میخوانند و مورد توجه مردم قرار میگیرند. عاشیقها از دوران قبل از اسلام در بین مردمان ترکتبار وجود داشتهاند.
موسیقی آذربایجانی از دو نوع یا شاخهٔ اصلی تشکیل شده که از لحاظ تقسیمبندی موسیقایی منشاء و حالتهای مختلفی دارند. معمولاً نوع سازهای موسیقی آذربایجانی، خاستگاه و دوستداران اقسام موسیقی با هم تا حدی متفاوتند، هرچند بسیاری دوستدار هردو هستند. تعداد بسیاری از موسیقیدانان آذربایجانی با آشنایی به هردو نوع از این موسیقیها توانستهاند آثاری هنری بزرگی در قالب اپراها، موسیقی سمفونیک و موسیقی برای باله خلق نمایند. از مهمترین گونههای موسیقی آذربایجانی میتوان به موسیقی میخانهای، هنر اجرای آذربایجانی تار، بالابان، ناقارا، باغلاما و گارمان اشاره کرد.
هنرمندان این روستای نیز به نوبه خود در پایدار نگهداشتن این سنت و عظمت و علایق مردم ترک زبان کوشیده تا این رسم را تا جایی که به دست نسل بعد برساند، ادامه دهند و با هنرنمایی های خود ابتدا برای زنده نگهداشتن این موسیقی سنتی تلاش کنند و همچنین شادی و دل خوشی را برای هموطنان خود به ارمغان بیاورند.
هنرمندان این عرصه هرچه در تلاش برای شناساندن و نشان دادن سنت موسیقی آذربایجان بکوشند کم است چون این رسالت بسیار سنگین است که از اجداد و اساتید بزرگ این سنت دست به دست ، بدست این عزیزان رسیده و برایشان یک مسیر دشواری است که انتظار میرود بکوشند و این سنت بزرگ را حفظ کنند.
گروهی در حال تلاش و فعالیت در این زمینه هستند که برایشان آرزوی توفیق و سلامتی داریم.
تصویر قدیمی:
اما با گذشت زمان و آگاه شدن مردم و از همه مهمتر عدم وجود شرایط شغلی و درآمدی مناسب موجب شد کم کم افراد به سمت کلانشهرها روی بیاورند و دنبال زندگی راحت تر باشند. با مهاجرت جوانان ، مردمان مسن و میانسالی در روستاها ماندند که دیگر رمق کار کردن در کوهستان را ندارند و این موضوع باعث شد کلیه دام های خود را فروخته و زمینهای کشاورزی دیم را رها کنند و با اندک زمینهای کشاورزی ماشین رو روزگار خود را بگذرانند.
در ابتدا اگر این روستا 300 نفر جمعیت داشت ، امروز 40 نفرجمعیت دارد و این حاصل عدم رسیدگی و عدم وجود مسیرهای دسترسی به شهرها و یا عدم وجود مراکز بهداشتی و درمانی بوده است. هر چند امروزه مسیرهای ارتباطی مهیاست و مراکز درمانی مستقر شدند ولی افسوس چه دیر.
اگر این اتفاقات زودتر رخ داده بود شاید بیشتر از 50 درصد افراد ماندگار بودند.
و هنوز کسانی هستند که حاضر به احیای منطقه از بین رفته باشند اما بشرطی که فرصت های شغلی مناسب در این روستا ها و مناطق ایجاد شود. و به جرات میتوان گفت که هنوز شاید دیر نشده باشد چرا که ، کسانی هم که ساکن هستند باتوجه به شرایط اقتصادی موجود قصد مهاجرت دارند.
باشد که این مناطق بازسازی شده و به وضع سابق برگردد و شور و شوق سابق احیا شود و از حجم کلانشهرها کاسته شود.
جمعیت روستا در یکی از ماه های محرم سالهای گذشته:
همانطور که از تصویر فوق پیداست :
شور حسینی و عاشورایی و اعتقادی از درجه بالایی برخوردار بود که در دهه محرم هر شب برای عزاداری و ی به مسجد می رفتند و در روز عاشورا و تاسوعای حسینی به همراه ی و دسته ای به سمت قبرستان روستا مشرف میشدند و انجا به عزاداری و ی و ادای نذر و حلوا می پرداختند و همچنین در این روز عزیز از روستا های همجوار میهمانان حسینی به همراه دسته عزاداری و ی به دسته ی این روستا ملحق میشدند و غوغا میشد .
البته امروزه نه این که اعتقادی وجود نداشته باشد و موارد فوق اجرا نشود ، اجرا میشود نه به صورت قبل؛ چون اجرا عزاداری حسینی متکی به همبستگی جمعی و خواهان عاشقان جوان است هر چند افراد مسن و میانسال این روستا در کمال عشق حسینی روزهای عزیز چون عاشورا و تاسوعا را به بهترین شکل ممکن برگزار میکنند اما تعدد جمعیت بسیار دخیل است.
با تشکر از توجه شما عزیزان
شعر پیریدان اوباسی
فرستنده : آقای جعفر پاشازاده
شاعر: محمد تقی تقی زاده- روستای لاریجان
***
پاییز فَصلی سِحرامانی گَزَردیم
داغلارین اوجاسی یادیما دوشدی
اوبالار کوشمیشدی ، داغلار قارایدی
فَلَکین جَفاسی یادیما دوشدی
اُولیم تِئز آپاردی شاعر پَناهی
گویلَره اُوجالدی قَلبیمین آهی
میرزا محمدین جاوان سگاهی
پیریدان اوباسی یادیما دوشدی
مَنه ذُوق وِردی اللَر گُوزَلی
مَنده شعر یازدیم دوزدی مَزلی
شاعر شهریارین شعری غَزلی
حِیدر باباسی یادیما دوشدی
بیرزمان واریدی بیالی قیاث
خیراله گئیردی خان کیمی لِباس
عاشیق عَلی سازن چالسن قولاق آس
سازنین نواسی یادیما دوشدی
اُورَگیم تَنگیدی چَکنده آدین
ظالیم فَلَک پُوزدی بوساتین
آخر گونده یازخ اولمیش پولادین
حیدری هواسی یادیما دوشدی
شهریار در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را -به علت شیوعبیماری در شهر- در روستاهای قایش قورشاق وخشگناب بستانآباد سپری نمود. پدرش حاج میرآقا بهجت تبریزی» نام داشتکه در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل (راهنمایی) در تبریز،در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.
حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری بهعلت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهایدیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابیدرگذشت. او بهسال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریزشهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهنخواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.
در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام-را میسراید. گفته میشود که منظومه حیدربابا به ۹۰ درصد از زبانهایجهان ترجمه و منتشر شدهاست. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمیگذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود بهنام عزیزه عبدخالقی» ازدواج میکندکه حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نامهادی- میشود.
شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامیایران سرود. وی در روزهای آخر عمر به دلیل بیماریدر بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از فوت در ۲۷شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.
استانآذربایجان شرقی (به پارسی باستان: آذرباذگان) یکی از استانهای ایران است. ایناستان بزرگترین و پرجمعیتترین استان ناحیهٔ شمال غربی ایران (آذربایجان)محسوب میشود. استان آذربایجان شرقی از سمت شمال به جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان،از سمت غرب و جنوب غرب به استان آذربایجان غربی، از سمت شرق به استان اردبیل و ازسمت جنوب شرق به استان زنجان محدود شدهاست. این استان دارای آب و هوای سردکوهستانی بوده و کلّ محدودهٔ استان را کوهها و ارتفاعات تشکیل دادهاند. مساحت استانآذربایجان شرقی ۴۵٬۴۹۱ کیلومتر مربع است کهاز این جهت، یازدهمین استان بزرگ ایران محسوب میشود. این استان محل اتصال دو رشتهکوه مهم و اصلی کوههای ایران، یعنی البرز و زاگرس است و بلندترین نقطهٔ آن، قلهٔ کوه سهند است. مرکز استانآذربایجان شرقی، کلانشهر تبریز است. از شهرهای مهم و اقماری این استان میتوان بهمراغه، مرند، میانه اشاره کرد. آذربایجان شرقی رتبهٔ اول صادرات غیرنفتی درکشور را داراست. همچنین این استان امنترین و کمجرمترین استان ایران به شمار میرود.
پیش ازاسلام:
استان آذربایجان شرقیدر گذشته بخشی از سرزمین تاریخی ماد بوده که به ماد کوچک» شهرت یافته بود. درزمان حکمرانی اسکندر مقدونی بر ایران در ۳۳۱ سال پیش از میلاد، شهربان منطقهٔ ماد کوچک که سرداری بهنام آتورپات» یا آتروپاتن» بوده، علیه اسکندر قیام کرده و با انعقاد پیمانی دست یونانیان را از آذربایجان کوتاه ساخت. اسکندر مقدونی نیز آتروپات را به شرط پیروی از امپراتوری او، در این منطقه باقی نگه داشت.
جانشینان اسکندر پس ازمرگ وی به جنگ و نزاع با یکدیگر پرداختند و در همین دوران بود که آتروپات حاکممنطقهٔ ماد کوچک شد. نام این منطقه نیز بهجهت تقدیر از زحمات وی در مقابل بیگانگان به آتروپاتگان» معروف شد. بعدها نیز به نامهای مختلفی نظیر آذربادگان» و آذرآبادگان»مشهور گشت.
آذرپاتکان در دورهٔ ساسانیان ساتراپنشین و یکی از مهمترین ایالتهای ایران بوده که بهجهت قرارگرفتن آتشکدههای بزرگ و مشهور نظیر آتشکدهٔ آذرگشسنب در آن به آذربایجان شهرت یافت.
پس از اسلام:
باحمله مغولان و با ورود هلاکوخان، آذربایجان مرکز شاهنشاهی مغولان از خراسان تا شامشده بود. پس از مغولان، خاندان ترکان قره قیونلوها و آق قیونلوها بر این منطقهتسلط یافتند. در زمان صفویه، شاه اسماعیل اول شهر تبریز را پایتخت ایران اعلامکرد. در دوره قاجار و در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار بخشی از آذربایجان طیعهدنامههایی به روسیه واگذار شد. بعد از فتحعلی شاه، شهر تبریز ولیعهد نشین شد وبه این ترتیب احمد شاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه ومحمدعلی شاه دوران ولایتعهدی خود را در این شهر گذراندند. رضاخان در سال ۱۳۰۰ شمسی سیطره حکومت مرکزیایران را بر این منطقه برقرار کرد. با شروع جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۲۰ شمسی،نیروهای شوروی وارد آذربایجان شدند. این نیروها در اردیبهشت ماه ۱۳۲۵ شمسی بهدنبال طرح مسئله آذربایجان در سازمان ملل متحد، آذربایجان را تخلیه کردند.
::::اطلاعات بیشتر در ادامه مطالب:::
بیوگرافی و زندگینامه
بابک از نژادیایرانی و مسکنش آذرآبادگان بود، گویا مسلمانش كرده بودند و نام عربیش حسن بود. جنبشی كه بابك در ایران آغاز كرد و رسما نام جنبش خرمدینان برخود داشت، یك ایدئولوژیمشخصی را مطرح میكرد كه هدفش براندازی نهائی سلطهی عرب - برقراری مساوات انسانی درایران - تأمین خوشیی برای همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود. ابن حزممینویسد كه ایرانیان ازنظر وسعت ممالك و فزونی نیرو برهمهی ملتها برتریداشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالک دیگر برای ایرانیان برگزیدند . چوندولت باشکوه و سترگ ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیانجنگجو برافتاد و عرب كه نزد آنها دونپایهترین قوم جهان بود برآنها مسلط گردید اینامر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصیبتی تحملنشدنی روبرو یافتند، و برآنشدند كه با راههای مختلف به جنگ با اعراب برخیزند. ازجمله رهبران آزادی بخش و ملیایران میتوان سنباد، مقنع، استادسیس، بابك و دیگران را نام برد . دولت ساسانی کهنیز که در سالهای پایانی عمرش به سر می برد بدون شک اگر با حمله اعراب روبرو نمیگشت با قیامهایی ملی همچون زمان پارتیان تغییر سلسله می دادند و حکومتی قوی تر وجدید به صورتی کاملا ایرانی روی کار می آمد همانگونه که پارتیان بر ضد سلوکیانیونانی در ایران قیام کردند و دست بیگانگان را از این سرزمین برچیدند و سلسلهقدرتمند شاهنشاهی پارتی را برقرار نمودند
نام خرمدین كه به پاخاستگانِ ایرانی برای این جنبش برگزیده بودهاند به روشنی نشانمیدهد كه این یك جنبش مزدكی بوده و همهی شعارها و برنامههای مساواتطلبانه و ضد بهرهكشیمزدك را دنبال میكرده است. خود مزدک در تاریخ دینی که ادعای پیامبری آن را می کرد اززرتشت گرفته بود و با تغییراتی می خواست آن را به روز کند ولی چون در برابر دینبهی که دارای پایه های بسیار کهن بود قدرتی نداشت نتوانست گسترش یابد . ابن حزمتصریح میكند كه خرمدینانِ پیرو بابك یك فرقهی مزدكی بودند . اساس تعالیم مزدك برآنبود كه مردم باید هم دراین دنیا و هم دردنیای دیگر به سعادت و شادمانی دست یابند؛یعنی هم دراین دنیا با كسب وكار وكشاورزی و صنعتْ برای خودشان بهشت بسازند، و همبا انجام كارهای نیكو و خودداری از كارهای بد رضایت خدا را حاصل كنند تا درآخرت بهبهشت بروند. نیك در تعالیم مزدك عبارتبود ازگفتار وكرداری كه به خود یا دیگری منفعتی برساند و سعادتی فراهم آورَد؛ و بد عبارت بود ازگفتاریا كرداری كه به خود یا دیگران آسیب و گزند وارد آورد یا سبب محرومیت شود. ابنالندیمدر وصف یكی از ایرانیانِ مزدكی مقیم بغداد به نام خسرو ارزومگان كه ویرا پیرو مذهبی شبیه مذهب خرمدینان نامیده، مینویسد كه به پیروانش دستور میداد بهترین لباسها بپوشند، وخودش نیز بهترین لباسها میپوشید و به آن افتخار میكرد
مركز فعالیت بابك در آذربایجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهایایران مشغول به فعالیت بود . جماعات بزرگی از عربها پس از یورش سپاه اسلام درشهرها و روستاهایش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند. هدف او از میان بردن سلطهیاربابانِ عرب بود كه نزدیك به دوقرن مردم ایران را تاراج میكردند. قبایل عرب همراهبا فتوحات عربی به درون آذربایجان و دیگر شهرهای ایران سرازیر شدند. بلاذری دربارهیسرازیر شدنِ عربها به آذربایجان در زمان عثمان و امام علی، مینویسد بسیاری از عشایر عرب از بصره وكوفه و شام به آذربایجان سرازیر شدندو هرگروهی برهرچه از زمین توانست دست یافت و مصادره كرد، و بعضیشان زمینهائی را ازعجمها خریدند و روستاهائی نیز به این عشایر واگذار شد، و مردم این روستاها بهمُزارعینِ اینها تبدیل شدند
آغاز نهضت بابك در ایران را سال ١٩٤خ ذكر كردهاند. در مدت كوتاهیسراسر روستائیان نیمهی غربی ایران و جنوب ایران به نهضت خرمدینان پیوستند. طبریمینویسد كه مردم روستاهای نواحی اصفهان و همدان و ماهسپیدان و مهرگانكدك و جزاینها نیز به دین خرمدینان درآمدند . نخستین درگیری ناكامِ سپاهیان دولت عباسی وبابك درسال ١٩٨خ گزارش شده و خبر از شكست سپاه عباسی میدهد. دومین درگیری ناكامِسپاه عباسی و بابك درسال ٢٠٠خ بود كه بخش اعظم سپاهیان عباسی را بابك در غربِایران- نزدیكیهای همدان- كشتار كرد. اعزام نیروهای عباسی به جنگ بابك درسراسرسالهای ٢٠٠- ٢٠٦خ تكرار شد و هربار از بابك شكست یافتند. در سال ٢٠٣خ در دو نبردبزرگ، دوتن از فرماندهان برجستهی دولتِ عباسی به قتل رسیدند؛ و یك فرمانده برجستهنیز شكست یافته فرار كرد. در سال ٢٠٦خ یك افسر برجستهی عرب با سِمَتِ والیآذربایجان اعزام شد و سپاه بزرگی در اختیارش نهاده شد تا بهكار بابك پایان دهد.این مرد نزدیك به دوسال با بابك درگیر بود، و در خردادماه ٢٠٨خ دركنار روستایبهشتاباد كشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند
آشنایی با این روستا:
عکس جدید از روستا
عکس قدیمی از روستا
اینروستا در آذربایجان شرقی در شهرستان خدآفرین و در 30 کیلومتر پس از شهرستان کلیبر قرار دارد.
مردم این روستا ، بدلیل داشتن زمینهای دیم وبدون آب بیشتر به دامداری می پردازند . و همچنین بدلیل داشتن زمین های ناهموار وپست ، بیشتر زمین های خود را با گاوآهن (روش سنتی) شخم می زنند (می کارند).
اکثرزمین های این روستا را کوهها و سنگهای بزرگ تشکیل می دهند.این روستا در زمان قدیمبدلیل وجود ان و راهن " برای امنیت خانواده هایشان خانههای خود را بین دو کوه که دارای سنگ سخت است" ساخته اند.
اینروستا دارای ۲۹خانوار و حدوداْ ۱۲۰ نفر جمعیت دارد که کسب و کار در این روستا ومنطقه بسیار کم است و جوانان برای تامین مالی و اهداف آتی خود به شهر تهران میآیند تا با کار کردن در این کلان شهر به زندگی خود رونق بخشند.
اینروستا مکانهای دیدنی و تفریحی از قبیل "دره گوم گوم" "دره قره قاباخ" "هَسی دَرَسی در ییلاق "و . زیادی دارد
اینروستا در قدیم در تابستانها به ییلاق می رفتند و سایر فصول را در قشلاق میگذراندند. البته ناگفته نماند كه در زمان قدیم این روستا جمعیت زیادی داشت و لازمبود كه كوچ كنند بعد ها كه درواقع به این دوره ختم می شود همانطور كه درقسمت بالا مطرح شد بدلیل عدم وجود كسب وكار جوانان كم كم این روستا را ترك كرده وبه شهرها روی آوردند. و امروزه بدلیل تعداد كم افراد و كهنسالی افراددیگر افراد لازم نمی دانند كه به ییلاق بروند.
در ییلاقاین روستا درختان گردو بسیار است
اینروستا بخشی از پیرهادیان است یعنی اینكه پیرهادیان ۴ روستا دارد به نامهای :
۱-دوجناب
۲-سولیپیر
۳-كارگران
۴- قرهگونِی
اینروستاها كه قبلاً با هم بودند از هم جدا شده و هر كدام با نام دیگری معرفی می شوند. پس اکثر افراد این ۴ روستا با هم نسبت فامیلی دارند.ودر داخل هر روستا نیز افراد باهم فامیل اند و با صمیمیت زندگی میكنند.
این روستا از شرق به روستاهای سولیپیر، كارگران ، كرشان و قره گونی و از غرب به روستاهای گاوآهن ، آوارسین و اسیران واز شمال به روستاهای اشرف ، قلملو ، لوتجان و از جنوب به عمارت ، همنشین ، شاهحیدر متصل می شود .
زبان اصلی این روستا ترك(آذری) میباشد .
شعر حیدر بابا از استاد شهریار به همراهترجمه فارسی
حیدر بابا سلام
سلام بر حیدر بابا
حیدرباباایلدیریملار شاخاندا
حیدر باباوقتی صائقه ها غرش می کنند
سللر،سولار شاقیلدیوب آخاندا
وقتیسیلاب و آبها با ترنم جاری می شوند
قیزلاراونا صف باغلیوب باخاندا
دختران دریک ردیف ایستاده و به آن تماشا می کنند
سلاماولسون شوکتوزه، ایلوزه
درود برعظمت و بزرگی تان- درود بر مردم تان
منیمدهبیر آدیم گلسین دیلوزه
نام من همبر زبانتان بیاید(مرا نیز یاد کنید(
***
حیدرباباکهلک لرون اوچاندا
حیدرباباوقتی کبک هایت به پرواز پر می گشایند
کولدیبنن دوشان قالخیب قاچاندا
ازگوشه ی درختجه خرگوش بلند شده و می دود(فرار می کند(
باخچالارونچیچکلنوب آچاندا
وقتیگلهای باغچه هایت باز می شوند
بیزدندهبیر ممکن اولسا یاد اله
از ما هم یاد کنید اگر ممکنبود
آچیلمیاناورکلری شاد اله
دلهایگرفته را شاد کن
***
حیدرباباگون دالوی داغلاسین
حیدرباباخورشید پشتت را گرم کند(خورشید بتابد(
ئوزونگلسون بولاخلارون آغلاسین
رویتخندان شود و چشمه هایت بگرید
اوشاخلارونبیر دسته گل باغلاسین
بچه هایتیک دسته گل ببندند
یل گلندهور گتیرسین بویانا
آنرا(دسته گل را) به باد بسپار تا به این سو بیاورد
بلکهمنیم، یاتمیش بختیم اویانا
شاید کهبخت و شانس به خواب رفته ام بیدار شود
***
حیدربابایولوم سنن کج اولدی
حیدرباباراهم از راه تو جدا شد
عمریمکچدی گلمدیم گج اولدی
عمرم گذشتو نیامدم- دیر شد
هچبیلمدیم گوزللرون نج اولدی
هیچندانستم زیبارو هایت(زیباییهایت) چه شدند
بیلمزدیمدنگه لر وار، دنوم وار
نمی دانستمپیچ و خمی وجود دارد( پستی و بلندی زندگی(
ایتگینلیک وار، آیریلیق وار، ئولوم وار
جوانی هست-جدایی و مرگ هست
***
حیدرباباشیطان بیزی آزدیریب
حیدرباباشیطان ما را گمراه کرده است
محبتیاورکلردن قازدیریب
محبت رااز دلها کنده است
قرهگونون سرنوشتین یازدیریب
روز سیاهرا سرنوشت قرار داده( نوشته(
سالوبخلقی بیر بیرینون جاننا
مردم رابه جان هم انداخته است
بارشغیبلشدیروب قاننا
صلح را بهخون آغشته کرده
***
گوزیاشیناباخان اولسا قان آخماز
اگر بهاشک چشم نگاهی شود(توجه شود) خون جاری نمی شود
انساناولان خنجر بلینه تاخماز
انسانواقعی خنجر و شمشیر به کمر نمی بندد
آما حیفکور توتدوغون بوراخماز
ولیافسوس انسان کور چیزی را که در دست می گیرد رها نمی کند
بهشتمیزجهنم اولماقدادور
بهشتمان می رود که به جهنم تبدیل شود
زیحجهمیز محرم اولماقدادور
و ماهذیحجه مان به محرم
***
داشلیبولاخ داش قومنان دولماسین
چشمه سنگی ات با گرد و غبار پر نشود(چشمهای که از زلالی اش سنگهای ته آن دیده می شود(
باغچالارونسارالماسین سولماسین
باغچههایت زرد و پژمرده نشود
اوردانگچن آتلی سوسوز اولماسین
اسب سواریکه از آنجا رد می شود تشنه نباشد(تشنه عبور نکند(
دینهبولاخ خیرون السون آخارسون
بگو چشمهخوش به حالت جاری و روان باشی
افقلرهخمار خمار باخارسان
به افق هاخمارآلود بنگری
***
حیدرباباسنون گوگلون شاد اولسون
حیدربابادل تو شاد باد
دنیاوارکن آغزون دولی داد اولسون
تادنیا هست دهانت شیرین باد(شیرین کام باشی(
سنن کچنتانش اولسون یاد اولسون
هر کسکه از کنار تو می گذرد آشنا باشد و در یاد بماند
دینهمنیم شاعر اوغلوم شهریار
بگوپسر شاعر من شهریار
بیر عمردور غم اوستینه غم قالار
عمری است غم به روی غم انباشته می کند
درباره این سایت